جدول جو
جدول جو

معنی ز بن دندان - جستجوی لغت در جدول جو

ز بن دندان
(زِ بُ نِ دَ)
از ته دل. از صمیم قلب:
دندانۀ هر قصری پندی دهدت نونو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان.
خاقانی.
رجوع به از بن دندان، از بن سی و دو، و از بن سی و دو دندان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از از بن دندان
تصویر از بن دندان
کنایه از به میل و رضا و رغبت، از ته دل گفتن، برای مثال از بن دندان بگفتش بهر آن / کردمت بیدار می دان ای فلان (مولوی - ۲۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بن دندان
تصویر بن دندان
در علم زیست شناسی ریشۀ دندان، پای دندان، در علم زیست شناسی لثه، کنایه از فرمان برداری، اطاعت، کنایه از میل، رغبت
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ زَ دَ)
از بن گوش. بالطوع. بالطوع و الرغبه. و صاحب برهان گوید: کنایه از طوع و رضا و رغبت و از ته دل و مکنون خاطر باشد. غایتش از بن گوش کنایه از ته دل شنیدن باشد و از بن دندان کنایه از ته دل گفتن:
لعل تو چون سر دندان کند از خنده سپید
گوهرش حلقه بگوش ازبن دندان باشد.
کمال اسماعیل.
بندۀ آن لب نوشین و خط فستقیم
که برد سجدۀ شکر از بن دندان شکرش.
نجیب جرفادقانی.
گر مرا خار زند آن بت خندان بکشم
ورلبش جور کند از بن دندان بکشم.
مولوی.
از بن دندان بگفتش بهر آن
کردمت بیدار می دان ای فلان.
مولوی.
گر شبی بر لب شیرین تو فرمان بدهم
جان شیرین بسرت کز بن دندان بدهم.
مجد همگر.
فتح بابی ز فلک یافت کسی کو می کرد
خدمتی بر در شه از بن دندان چو کلید.
سلمان.
، مربوط به. منوط به. متعلق به: این طبقه [برمکیان] وزیری کردندبروزگار هرون الرشید و عاقبت کار ایشان همان بود که ازآن وزیر [حسنک] آمد. (تاریخ بیهقی ص 176). صلاح های کارهای امروز چنان نیکو نگاه دارد که ازآن خود [قدرخان] . (تاریخ بیهقی ص 217)، منسوب به. فرزند. از نسل: دختری از آن قدرخان بنام امیر محمد عقد و نکاح کردند. (تاریخ بیهقی ص 193). ولایتی سخت بانام که برین جانب است بنام فرزندی از آن او کرده آید. (تاریخ بیهقی)، مختص به: در آن وقتی که امیران مسعود و محمد... بگرگان ببودند و قصد ری داشتند این محدث بستارآبادرفت نزدیک منوچهر و وی او را بازگردانید با معتمدی ازآن خویش. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 129). هر روزی رسم همان بود که امیر گوزگانان همه سالاران محتشم ازآن سامانی و خراسان بدر خیمۀ امیر عادل سبکتکین آمدندی. (تاریخ بیهقی ص 198). سبکتکین... بوعلی و ایلمنکوررا با حاجبی ازآن خویش بغزنی فرستاد. (تاریخ بیهقی ص 204). امیر دانشمندی را به رسولی آنجا فرستاد با دو مرد غوری از آن بوالحسن و شیروان تا ترجمانی کنند. (تاریخ بیهقی). و سلطان سنجر را [غزان] بگرفتند وهمچنان با خویشتن می آوردند بر آئین سلطنت الا آنکه خدمتکاران ازآن خویش نصب کردند و بمرو آمدند. (مجمل التواریخ).
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ دَ)
ترجمه لثه است. (آنندراج). لثه. (فرهنگ فارسی معین) :
ترا در هر بن دندان بود لذت خداوندت
به هر نانی که گردانی ز هر حالت خبر دارد.
ناصرخسرو.
چون گذشت از لب او ریخت بچاه ذقنش
آب حیوان بخدا در بن آن دندان است.
علی خراسانی (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بن دندان
تصویر بن دندان
لثه، بیخ دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از بن دندان
تصویر از بن دندان
((~. بُ نِ دَ))
به رضا و رغبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بن دندان
تصویر بن دندان
((بُ نِ دَ))
ریشه دندان، لثه، قصد، اراده، فرمانبرداری و اطاعت با میل و رغبت
فرهنگ فارسی معین